چکیده
رضا مثقالی یک زندانی که دزد است و شاید دزد مسلح هم باشد. در مواجهه با آقای مجاور رئیس خشن و سخت گیر زندان که مدعی تربیت زندانیان شرور و ناسازگار است مرتباً بر اثر پاسخ های سربالا به انفرادی میرود. بالاخره رضا در بیمارستان در برخورد با یک روحانی متفاوت و مدرن اندیش از هوش و نبوغ خود استفاده کرده و با پوشیدن لباس روحانی از زندان فرار کرده و یه یک شهر کوچک مرزی میرود تا بتواند با پاسپورت جعلی از مرز عبور کند.
از آنجا که مردم بعنوان یک روحانی که منتظرش بوده اند مورد استقبال اهالی قرار می گیرد، با ادبیات خاص خود سبب میشود مورد توجه قرار گرفته و یک روحانی مردمی قلمداد شود . بالاخره اخبار این روحانی بگوش آقای مجاور رسیده و همچون بازرس ژاور بینوایان به تعقیب او می آید و زمانی که میخواهد او را دستگیر کرده و برگرداند، به این درک میرسد که او اصلاح شده و به همکارش میگوید دیگر دستبند زدن ضرورتی ندارد.
رضامارمولک در کسوت روحانی در طول فیلم هم روحانیت را به چالش میشکد و هم نحوه ارتباط مردم با روحانی را در فضای پس از انقلاب مورد نقد و واکاوی قرار میدهد.
کلید واژه ها: راه های رسیدن به خدا، عزیز دل، رفتن به بهشت، رژیم روحی مجاور