جهان در هزاره سوم

صفحه درسی علوم ارتباطات اجتماعی

جهان در هزاره سوم

صفحه درسی علوم ارتباطات اجتماعی

  • ۰
  • ۰

چکیده

رضا مثقالی یک زندانی که دزد است و شاید دزد مسلح هم باشد. در مواجهه با آقای مجاور رئیس خشن و سخت گیر زندان که مدعی تربیت زندانیان شرور و ناسازگار است مرتباً بر اثر پاسخ های سربالا به انفرادی میرود. بالاخره رضا در بیمارستان در برخورد با یک روحانی متفاوت و مدرن اندیش از هوش و نبوغ خود استفاده کرده و با پوشیدن لباس روحانی از زندان فرار کرده و یه یک شهر کوچک مرزی میرود تا بتواند با پاسپورت جعلی از مرز عبور کند.

از آنجا که مردم بعنوان یک روحانی که منتظرش بوده اند مورد استقبال اهالی قرار می گیرد، با ادبیات خاص خود سبب میشود مورد توجه قرار گرفته و یک روحانی مردمی قلمداد شود . بالاخره اخبار این روحانی بگوش آقای مجاور رسیده و همچون بازرس ژاور بینوایان به تعقیب او می آید و زمانی که میخواهد او را دستگیر کرده و برگرداند، به این درک میرسد که او اصلاح شده و به همکارش میگوید دیگر دستبند زدن ضرورتی ندارد.

رضامارمولک در کسوت روحانی در طول فیلم هم روحانیت را به چالش میشکد و هم نحوه ارتباط مردم با روحانی را در فضای پس از انقلاب مورد نقد و واکاوی قرار میدهد.

 

 

 

 

کلید واژه ها: راه های رسیدن به خدا، عزیز دل، رفتن به بهشت، رژیم روحی مجاور

مقدمه

«هر آنچه جامد است در هوا ذوب میشود» عنوانی برای کتاب مشهور مارشال برمن که او برگزیده است. اگر چه منظور او سخت، استوار، محکم، خالص، یکپارچه و پر استقامت و بی کم و کاست و متقن بوده است ولی در مقابل این تعابیر برای ذوب شدن  و نرم شدن برگردان فارسی «هر آنچه سخت است و استوار است دود میشود و به هوا میرود» برگردان و ترجمه زیباتری است.

کاربرد فعل آب شدن نشان میدهد که منظور «برمن» از معانی سخت بودن همان جامد بودن درمقابل مایع و گاز است. که در آن یک اشاره و یک کنایه ضمنی وجود دارد. مبنی بر اینکه مدرنیته با جزمیت، جمود و منجمد بودن می ستیزد و آن را به پدیده ای قابل انعطاف و سیال تبدیل میکند و از آنجا که بنا به نگاه مدرن شالوده های جهان ماقبل مدرن و سنت مبنی بر جزمیت و انجماد است، گزینش کلمه ای مثل Haghdarj بیانگر اغراض، مقاصد واقعی و به اصطلاح حرف دال طرفداران مدرنیته است. ضمناً به خاطر جامعیت خود میتواند به عناصر دیگری از این جهان در حال گذار اشاره داشته باشد.

اندیشه صلب و پدیده هایی که خود را کامل، خالص و محکم و ابدی می پندارند و استوار و قابل اعتماد و یقینی به شمار می آیند، گویی دارای یکپارچگی و تا حدی دچار کم و کاستی شده اند. مارشال برمن به این ترتیب با گزینش دقیق کلمه ای، میخواهد از منظر مدرنیته در باره همه آن چیزهایی حرف بزند که گویا در کوره تجربه جهان خود بنیاد از جمود رهایی می یابند و سیال و منعطف میشوند منظور برمن آن نیست که پدیده های صلب گذشته دود میشوند، هیچ می شوند، به هوا میروند و محو میشوند، بلکه منظور او این است که پدیده ها از جزمیت رها میشوند و جریان می یابند. برای مثال: تبدیل دین از پدیده ای وحیانی و الهی به پدیده ای عرفی، جاری و ذوب شده در جهان مدرن، حل شده در این هوا است بنا به مقتضیات عصر بشر انگاری است.

اما این ایده ی «دود میشود و به هوا میرود» بیش از هر ایده ای در میان ما، در این سالها مورد استقبال مدرنیست ها، اصلاح طلبان، روشنفکران دینی، طرفداران عرفی کردن امور ناب و آسمانی واقع شده است. ایده ای غلط درک شده در زبانی نادرست که به امکان بیان نگاه کنونی مدرنیست های معاصر بدل شده است.

چشم ظاهر بین هم واقعاً میتواند، در هر سو شاهد دود شدن و به هوا رفتن پدیده های اصیل، باورهای سنتی، آرمان ها، ایمان ها، نهادها و پدیده هایی باشد که در گذشته استوار، ابدی و سخت به نظر میرسیدند. بهر حال، همه چیز بهم جور آمده است. روشنفکران طرفدار مدرنیته، چه مذهبی، با شادمانی درباره تراژدی توسعه و رشد، استحاله ها، دگردیسی ارزش ها، از دست رفتن هاله تقدس و قداست زدایی از همه پدیده های مقدس حرف می زنند. کافی است مطبوعات مدرن، سخنرانی سخنرانان طرفدار مدرنیته، هنرمندان، اساتید، داستان نویسان، سینما گران، مترجمان فلسفی و علوم انسانی را مورد دقت قرار دهیم.

گویی همه به طور آشکار، مثل آیه ای مقدس ، از تجربه مدرنیته در زبانی نادرست و مفهوم غلط درک شده ی مارشال برمن تاثیر پذیرفته اند یا نگاه او را شکل کامل آن چیزهایی یافته اند که به صورت نکته ای بسته در ذهن شان می گذرد و آنان با استهزاء می گویند: نه تنها کسانی که آگاهانه تسلیم مدرنیته شده اند، بلکه سرسخت ترین و جامد اندیش ترین  جزم ترین سنت گرایان هم، به نحوی از انحاء بر ضرورت دود شدن و به هوا رفتن واقعی بسیاری از نظرها و عملهایشان، سر اطاعت فرود آورده اند و به رنگ روز درآمده اند و مهر زمانه را بر پیکر اعتقادات و منش و کنش خود پذیرفته اند.

به هر صورت در مطالعه عملکرد و سازندگان فیلم مارمولک باید از موضع ارتدوکس خود عقب نشینی کنیم و خطاهای آنان را نادیده بگیریم، در آن صورت باید طبق نگاه مدرن با شادمانی بگوییم بالاخره بیمای مدرنیته دامن روحانیثت را هم گرفت و فردی از میان آنها و یا نفوذی روشنفکی که اعتمادشان را جلب کرده بود توانست آنها را قداست زدایی کند و با طنز که سلاح مدرنیسم در ذوب کردن هر چیزی است که منجمد به نظر میرسد آنها را نقد کند.

با هر شخصیتی اعم از ریس جمهور، نخست وزیر، ملکه و پادشاه، پاپ و روحانی میتوان با سلاح نقد به معنی عدم وجود مانع در شوخی با او رفتار کرد و این ویژگی نگرش مدرنیته است که هر امر مقدسی رابه یک موضوع عرفی تبدیل می کند. نگرشی که پدیده های جامد را ذور می کند و در زمان جدید مستحیل می سازد.

 

روش مطالعه در بستر

رویکرد بازتابی

به اعتقاد جامعه شناسان، هنر، شرایط، ویژگی ها و تحولات اجتماعی در آثار هنری معاصرشان بازتاب داده میشوند و با نقد جامعه شناختی میتوان به شناخت منادسبی از جامعه معاصر آثار هنری رسید. در این رویکرد معتقدند که هنر حاوی اطلاعاتی درباره جامعه است. برای مثال: اگر علاقمند به مطالعه وضعیت اقلیت های قومی در جامعه باشیم باتماشای فیلم های تلویزیونی از نحوه بازتاب گروههای اقلیتی اطلاع خواهیم یافت. رویکرد بازتاب مبنی بر این فرضیه است که هنر آئینه جامعه است. (راود راد، جامعه شناسی سینما.ص10)

رویکرد بازتاب در جامعه شناسی هنر مشتمل بر حوزه گسترده ای از تحقیقات است که مبنی بر این عقیده مشترک هستند که هنر آئینه جامعه است، یا هنر به واسطه جامعه مشروط یاتعیین می یابد. (ویکتوریا الکساندر 2003:21، همان)

رویکرد بازتاب در تفکر مارکسیستی شکل گرفته است. بر این اساس زیر بنا یعنی سخت اقتصادی جامعه تعیین کننده روبنا، یعنی ابعاد فرهنگی و هنری آن است. آرنولدهاورز، گئورک لوکاچ ولوسین گلد من از بنیانگذاران حوزه جامعه شناسی هنر، همگی دیدگاهی بازتابی داشتند. از نظر گلد من فیلم سازان بعنوات مولفان آثار هنری بزرگ قلمداد میشوند. (راودراد، جامعه شناسی سینما، ص 11)

از این منظر فیلم مارمولک بازتابی از گفتمان دهه های 1360 و 1370 است، گفتمانی تحت پدیدارهای فرهنگی و اجتماعی پس از انقلاب اسلامی سال 1357 . انقلابی که در سالهای اولیه پس از انقلاب نقد و انتقاد به آنها بعنوان بخشی از حاکمان دشوار و حتی بعنوان ضدیت با انقلاب تعبیر میشد. مارمولک و برخی فیلم های سینمایی تولید شده در دهه 1380 و دهه چهارم پس از انقلاب راهی را برای گفتمان انتقادی این بخش از حاکمیت را گشود.

 

نقد و تحلیل

عدم شوخی با روحانیت پس از انقلاب 1357 بویژه در سه دهه نخست عمر 40 ساله این رخداد اجتماعی اصلی غیر قابل اغماض بود. یک کاریکاتور با لباس روحانیت جنجال ایجاد کرد، دادگاه ویژه روحانیت، تلاشی بود تا تخطی های روحانیت از چشم افراد پوشیده بماند و جایی باشد که جرات سیدگی به خطاهای آنها را پیدا کند. اما همانطور که در این راه حل عاقلانه آکاراست، این نهاد نمی توانست یک جای و همگانی باشد. اما فیلم هایی که مثل مارمولک راهی را بازکردند که در سینما یا  تلویزیون یا در عرصه رسانه های دیگر میشود به روحانیت انتقاد کرد یا با این لباس و کسوت شوخی کرد.

البته مارمولک پا فراتر از این عرصه گذاشته و با گفتمان انقلاب هم سر شوخی را باز کرده، در شروع فیلم آقای مجاور میگوید «شما را می فرستم به ثبت ولو به زور» و در سکانس پایانی رضامارمولک که حالا روحانی محببی شده و زندانیان را خطاب قرار میدهد باصراحت میگوید که کسی را بزور نمیشود به بهشت فرستاد.

گفتمانی از حکم های زیر بنایی درون جمهوری اسلامی، جابجایی وظایف و تکالیف یک حاکمیت، تامین معاش و رفاه رعیت جای خود را به هدایت خلق به سوی بهشت داده است.

تهیه کننده، کارگردان و به تعبیری سازندگان مارمولک با برش هایی از لایه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه پس از انقلاب اسلامی را بدرستی منعکس کرده و بازنمایی کنند.

درست همان چیی که زاویه نگاه روشنفکران مدرن است. آنان شادمانی خود پنهان نمی کنند و اشتیاق و استقبال تماشاگران آنها را بیشتر شادمان میکنند و آن را نشان دوگانه پیروزی خود می دانند. یک فیلم ساز که در گذشته به محافل سنتی وابسته بود برای موفقیت فیلمش شوخی با روحانیت را مباح دانسته و بالاخره خود نظام، برای بقاء محبوب القلوب واقع شدن پذیرفته است که به یک اصل مدرن تن دهد و از خود قداست زدایی کند. دزدی در لباس روحانیت مورد توجه و اقبال مردم واقع میشود.!؟

بله؛ به گفته «مارشال برمن» هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود. فیلم مارمولک نمایشی از دود شدن و به هوا رفتن یکی از سخت ترین و استوار ترین نهادهای سنتی بود که تا امروز در برابر شوخی و نقد مقاومت میکرد ولی حالا در این تحول جامعه شناختی آنهم به دست سینما به نقد کشیده میشود.

روحانیت به احدی جز خود اجازه نمی داد نقدش کند و به هر قیمت از تقدس خود دفاع میکرد. حال به دست خود با خود شوخی ناسوتی میکند و رنگ و بوی لاهوتی اش را از دست میدهد. اصل این است و همه شگردهای روایی، دراماتیک، پایان بندی و پندهای اخلاقی همان چیزهایی است که در پایان بی پرده ترین و مدرن ترین فیلم های آمریکایی هم میتوان یافت و نان مدرنیسم را آجر نمیکند.

پس مارمولک یا فیلمهای مشابه میتواند با اقبال و تفسیر دلخواه روبرو شود.

جهان مردم می خواهد، دین را در پرتو سینما بنگرد، نه سینما را در پرتو دین، و حال مارمولک روحانیت را در پرتو سینما و قواعد این هنر تکنولوژیک و عصاره مدرنیته در آورده است; با آن شوخی می کند; به یک دزد لباس روحانی می پوشاند، آن هم نه بنا به آن ایده حکیمانه که اگر روحانی فاقد روحانیتی دیدید که از قداست تهی است، بدانید که او دزدی است که لباس روحانیت پوشیده است! این دزد که لباس روحانیت پوشیده، به آن اعتبار خواهد داد . می خواهد به روحانیون چیزی بیاموزد; می خواهد به آنان یاد بدهد که ضروری است با مردم باشند . به آنها چیزی فراموش شده را بیاموزد و آنها را وا دارد از او درس بیاموزند! آن هم در حالی که فیلم سراپا دارای مشروعیت است، کسی نمی تواند درباره سازندگان انقلابی و وفادارش شک کند . در پیوند آنان با جناح قابل اعتماد تردیدی نیست . جالب توجه آنکه خود این فرزندان انقلاب دینی، اکنون علمدار تحقق رویکردی مدرن در کاربرد خرد انتقادی مدرن نسبت به روحانیت شده اند; البته بدون حلقه اتصال تهیه کننده به نظام و استفاده از رانت موقعیت، کس دیگری نمی توانست فیلم را بسازد و خرد انتقادی مدرن را که اساس آن عرفی دیدن روحانیت و نفی قداست آن و ضرورت درس دادن و درس گرفتن او از عقل مدرن است، بی مهابا به فیلم تبدیل کند; به هر رو مارمولک قصد دارد به یک نیاز درونی مدرن پاسخ می دهد و برای همین، با استقبال همگانی مواجه می شود!

آیا این منظر، منظردرستی در داوری در مورد مارمولک است؟ مسلما این منظر، حاوی تفسیری مدرنیستی و براساس عقل مدرن است؟ آیا پس از نقد دین، باید منتظر نقد در حوزه سیاسی در سطح عالی، به زبان شوخی باشیم؟

پاسخ را به رجوع دقیق به فیلم و طرح نکات آن طی مراجعه به متن موکول می کنم . پس اول ببینیم که اصلامارمولک از نظر محتوایی و فرمی چیست؟

رضا در مارمولک، دزد سابقه داری است با نام رضا مثقالی که باز دستگیر شده و اتهام او سرقت مسلحانه است . آقای مجاور، یک رئیس زندان خشن و آشتی ناپذیر با روشی سنتی است و معتقد است که باید با مجرمین چنان سرسختانه و تند برخورد کرد که دیگر دنبال کار غیر قانونی نروند . او معتقد است که کاربرد زور برای رستگاری مجرمان کاملا قابل قبول است . رضا در ذهن خود مترصد فرصتی برای فرار است . با افتادن گذار رضا مارمولک به بیمارستانی در خارج از زندان و بستری بودن یک روحانی، فرصت مناسبی دست می دهد . رضا لباس آن روحانی را می رباید و با جامه روحانیت می گریزد .

حال رضا در لباسی است که برای او حفاظ و امنیت ایجاد کرده است . او به شهرکی مرزی می رود تا به خارج فرار کند; در آن شهر کوچک او با یک روحانی دیگر اشتباه گرفته می شود و وادارش می کنند که امام مسجد شود . او حال ناچار است که با مردم صحبت کند، بدیهی است که به زبان خود مردم را موعظه خواهد کرد . اعمال خلافش به نام اعمال مصلحانه و نیکوکارانه محسوب می شود و مریدهای زیادی می یابد. اما سرانجام این موقعیت جدید است که کم کم بر روی رضا مارمولک تاثیر می گذارد . حال او عوض شده است; آقای مجاور که او را می یابد، دیگر مایل نیست به او دستبند بزند، رضا مارمولک به انسانی شریف بدل شده است .

مارمولک یک فیلم سرگرم کننده و کمدیک است و ما بعدا به علل موفقیت فیلم در ژانر کمدی خواهیم پرداخت، اما فیلم لایه پنهان تری دارد که انتقاد از روحانیت است . من مایلم از آخر به اول بیایم و نخست درباره این وجوه عمیق و ژرف ساخت فیلم سخن بگویم .

اصلا آیا مارمولک فیلمی چند لایه هست و با کنایه سخن می گوید؟ و این کنایه نقد روحانیت هست یا نه؟

به نظر من این لایه در فیلم وجود دارد و می توان آن را اثبات کرد و زاویه دید فیلم را در این انتقاد روشن ساخت .

اولین کنایه ای که در فیلم وجود دارد، ترفند پوشاندن لباس روحانیت به یک دزد، برای مخفی ماندن است . این لباسی است که در جامعه ما یک حفاظ ایمنی است . به سبب موقعیت یک قشر ممتاز که روحانیت یافته این لباس، یک نشانه است . رضا مارمولک می توانست گریم کند، ریش بگذارد و حتی لباس زنانه بپوشد چادر بر سر بگذارد، اما هیچ یک به اندازه لباس روحانیت برای او امنیت ایجاد نمی کند . این لباس هیچ شکی بر نمی انگیزد، در حالی که حال در فیلم مارمولک، در زیر این لباس، رضا مارمولک قرار دارد نه روحانی مقدس . رضا مارمولک یک دزد است; البته دزد ویژه ای است . او در همه سال سرقت می کند، به جز ماه رمضان و ماه محرم و این هم یک کنایه مؤثر و به موقع است .

آیا در این کنایه، نگرش انتقادی پنهان است؟ نمی توانیم انکار کنیم که گزینش جامه روحانیت برای یک دزد که اکنون در قدرت است، در وضعیت اوضاع کنونی، صرفا برای ایجاد یک موقعیت کمیک بوده و هیچ معنایی ندارد .

لایه نقادانه دیگر به حضور روحانی در بیمارستان باز می گردد که نامش حاج رضاست و کتاب شازده کوچولوی سنت دواکز و پری می خواند . این داستان مشهور عام و خاص است . بسیاری از میانسالان و جوانان در کودکی و نوجوانی خود داستان سفر آن شازده کوچولوی سیاره دور دست را مطالعه کرده اند که به سیاره های مختلف سر می زند و در هر جا انسانی آزمند، خود خواه، ثروت پرست و ... را می یابد که نفس او مایه تنهایی وبریدگی اش از مردم است . و بالاخره همه اینها را در زمین می یابد، ضمن آنکه دوای درد و درمانگر این سرشت های پلشت، عشق و دوست داشتن دیگران است و نیز می دانیم که شازده کوچولو قصه کودکانی است که مورد تحلیل روانشناختی نیز قرار می گیرد و آن سیاره ها و فرمانروایان شان، هر یک نشان یک رذیله نفسی انسان و مسیر سلوک برای فائق آمدن برخود خویشتن و رهایی و وارستگی است .

شیخ رضا در وهله اول، پیام ضرورت و وارستن از نفس و تنهایی های شوم و گسست از مردم را به روحانیت می دهد، نه به رضا; او که خود روحانی ربانی ای است، راه خلاصی و فرار را به رضا می آموزد . صحنه چیدن لباس روحانی پیش چشم های رضا، رفتن به حمام و خواندن دعایی منسوب به امام زمان (عج) که روایت شده به شخصی محبوس تعلیم داده شده تا آن شخص خلاصی یابد .

اگرچه صحنه طوری طراحی شده که میزانسن علنا نمی گوید که حاج رضا لباس اش را گذاشته تا رضا مارمولک آن را بپوشد و بگریزد، اما آشکار است که وقتی او می گوید تا نیامده اند دنبالت لباس هایم را بگذارم و بروم دوش بگیرم، بدیهی است که ذهن رضا مارمولک که فرد باهوشی است تلنگر می زند . اما در اینجا خواندن دعای منسوب به صاحب الزمان (عج) لایه نهان تری را فاش می کند که دارای لحنی کنایی و حاوی یک نقد اجتماعی است . دعایی که حاج رضا در حمام می خواند، همان دعا مشهوری است که ماهمه آن را می شناسیم; در این دعا از اوضاع مشقت بار حرف زده می شود . امیدها از همه جا قطع می شود و تنها به حضرت حق تعالی معطوف می گردد . خود «کمال تبریزی » می گوید: این دعا و مضامین آن به مسائل و ناهنجاری های اجتماعی و بی عدالتی هایی که ممکن است در جامعه وجود داشته باشد، اشاره ای خاص دارد . اینها فضاهای لایه ای و معانی دیگری است که در پس چهره کمیک و سرگرم کننده فیلم مخفی است .

فیلم مارمولک، استفاده کنندگان از جامه روحانیت را به صرف آنکه لباس پیامبر (ص) را پوشیده اند، مقدس نمی داند . حتی از آنها قداست زدایی می کند، هر کانال تلویزیون را که باز می کنید، آنها را می بینید که درباره مسایلی صحبت می کنند که تخصصی درباره آن ندارند . به نسبتی که از کانال قدرت در فیلم مارمولک، روحانیون همه جا حضور دارند، به همان میزان نشان داده می شود که از مردم جدا شده اند و مردم اعتمادی به آنها ندارند . حتی وجود آنان به وسیله ای برای خلافکاری راننده اتومبیل تبدیل شده است . طعنه جوانان در ایستگاه قطار، سیمای دیگری از شکست قداست روحانیت است، مسجد شهرک خالی است و زمانی که رضا برای خاکی بودن، تفاوت کنش و گفتار و کردارش با روحانیت رسمی، و زبان مردمی و برخورد سهل با تکالیف و سادگی سخن، حضور روشنی می یابد، مردم با دل و جان به او رو می کنند .

در نگاه مردم، او شایسته لباس پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) است، زیرا آنها (البته به نادرست) می پندارند که او شبانه و دور از چشم همه به فقرا کمک می کند . حال مسجد خالی از مردم پرشده است . فیلم تلویحا می گوید که در خالی بودن مساجد، خود روحانیون مقصراند . آنان از زندگی ساده، وارسته، مردمی، و سیره انبیا و اولیا دور شده اند و مردم هم متقابلا با آنان به دیده شک و بی اعتنایی می نگرند، ولی به محض پیداشدن یک نمونه پر از دوستی، سادگی و سهل گیری که مصداق روحانی مردمی و «با حال » است فوج، فوج به او روی می کنند . تبریزی قصد دارد نمونه آرمانی روحانیت را به این قشر گوشزد کند و می کوشد محترمانه انتقاد کند و به آنها هشدار جدی بدهد . هشدار تبریزی آن است که سپر عمومی هیچ قدرتی نیستند . از همه بدتر روحانیت در قدرت، به عنوان قشر ممتاز، اگر از مردم بگسلد و شان خود را ندیده گیرد و به کبر، تکاثر ثروت و تفاخر بگراید از سوی مردم با بی اعتمادی روبرو خواهد شد . مساجد خالی خواهد شد و این امر ماهیتا، به معنی پایان کار چنین قشر ممتازی خواهد بود .

بدیهی است که نگاه تبریزی مشفقانه و نگاه انتقادی او با آرزوی بهبود و نفی تبعیض ها درآمیخته است . او خواهان چهره آرمانی روحانیت مردمی است تا مردم به آنان حرمت نهند و مساجد پرشوند و باز معتمد مردم واقع شوند . روحانی بیمار که به صورت غیرمستقیم، به رضا مارمولک رهایی می بخشد و دعای اللهم عظم البلاء و برح الخفاء وانکشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء و ... را می خواهند، نماد آن روحانی ربانی کمیابی است که از میان ما رخت برمی بندد و فیلم از زبان او می گوید که خدایا بلا و مصائب ما عظیم و سخت گردید و بیچارگی ما بسی آشکار است و پرده از روی کار ما برافتاد و زمین وسیع با همه پنهاوری، برما تنگ شده و آسمان رحمتش را از ما منع کرد و تنها درگاه لطف تو مرجع شکایت ماست، و تویی یاور و معین ما و اعتماد ما در هر سختی و آسانی به کرم توست! خدایا! پس درود فرست بر محمد و آل محمد که بر ما اطاعتشان را واجب فرمودی و به واسطه این پیروی، به ما نسبت به منزلت شان معرفت بخشیدی تا آنها را به امامت شناختیم . پس به حق قدر و منزلت آنها که به ما فرج و گشایش زود و نزدیک، مانند چشم برهم زدن یا زودتر عطا فرما! ای محمد! ای علی! شما امور مرا کفایت کنید که شما کافی هستید و مرا یاری کنید که شما یاران من هستید! ای مولای من! ای صاحب الزمان! بفریادم برس! مرا دریاب مرا دریاب مرا دریاب » !

کسانی که این دعا را می شناسند، راز آن را در این لحظه فیلم به خوبی درک می کنند و از لایه نهانی و زبانی آن که با کنایه با ما سخن می گوید، با خبر می شوند . هماهنگ بودن و همانندی نام حاج رضا، روحانی دردمند که طلب مرگ می کند تا نجات یابد و رضا مارمولک که خواهان زندگی است (تا رستگاری یابد) اتفاقی نیست .

مارمولک با رضا مارمولک، به روحانیت پیام می دهد که این دوران مشقت بار را درک کنند و به زبان مردم سخن بگویند، با همان شیرینی کتاب شازده کوچولو که میلیون ها انسان را جذب می کند و وارسته شوند و پاک مثل شازده کوچولو، و نمادهای آز، قدرت طلبی، ثروت خواهی و خودخواهی های گوناگون را از خود برانند، وگرنه عقوبت الهی سخت خواهد بود و از بین بردن اعتماد مردم از یک انقلاب در پیشگاه امام زمان (عج) جرم کمی نیست .

یک دزد به خاطر جنبه هایی از تقوا و فطرت پاک (اهل سرقت مسلحانه که اتفاقا بدان متهم شده، نیست . او پولی را که برای درماندگان گردآورده، خود مصرف نمی کند و در محرم و رمضان دزدی نمی کند . .). و ویژگی زیستن با مردم و برخورد صادقانه و ساده با آنان و همزبانی و همدلی و تساهل و تسامح، به سرعت مورد مهر مردم قرار می گیرد . اینها پیام های مهمی از لایه های نهان فیلم مارمولک به روحانیت است .

اکنون که مطمئن شده ایم که فیلم برای مردم هوشمند و اهل تامل برای خود روحانیون و برای روشنفکران جامعه گرا و منتقدان، امتیازجویی یک قشر حکومتی لایه ای ژرف تر از ظاهر سرگرم کننده دارد، به ساختار حامل این باطن ژرف بپردازیم و ببینیم که «کمال تبریزی » چگونه و با چه شگردهای سینمایی مفرح و جذابی، نگرش انتقادی اش را ارائه کرده است .

مارمولک یک فیلم کمدی است; وقتی می گوییم کمدی، در همان حال به یاد می آوریم که فیلم کمیک در سینمای جهان، دارای درجات مختلف است . کمدی های صرفا خنده آور و سبک و اسلپ استیک کمدی های طنزآلود و دارای شالوده های فکری جدی، و کمدی های سیاه و ... از جمله این آثار است .

این تفکر حاوی یک فرهنگ است; آیا ژرف ساخت های فرهنگ مارمولک، مدرنیته است یا اسلام؟ منظور من اعتقادات کارگردان نیست، حتی خود کارگردان مسلمانی که کاملا به واجبات و مستحبات دینی پایبند است، می تواند بازتاب دهنده روح عصر خود و درخواست های مدرنیته باشد . مگر پاره ای از متدینان دوران مشروطه و نیز کسانی چون مرحوم بازرگان، دکتر شریعتی و نسل پرورده اینان، یعنی افرادی چون حنیف نژاد و سعید محسن و دکتر سروش سرشار از زاویه دید مدرن، علمایی و یا تاریخی گری و تحت تاثیر لیبرالیسم و یا سوسیالیسم نبوده اند؟ حقیقت آن است که خرد انتقادی مدرن است که قیود اخلاقی و قداست زایی را درباره روحانیون قبول ندارد و نقد علنی برآنان را حق هرکس می داند .

با این وصف، به نظر من، کمال تبریزی با استفاده از این حق مدرن که تحت تاثیر جهان مدرن، آزادی انتقاد، هم اندیشی و فرهنگ گفت وگو و گفتمان های جدید است، روحانیت را از منظر دین عرفی و جهان مدرن نمی نگرد، او نمی خواهد تیشه به ریشه حضور الهی و اخلاق آسمانی و موجودیت آرمانی اش بزند، بلکه به عکس با همه انتقاد واقع گرایانه و نگرش اجتماعی و کالبدشکافانه اش، خواهان بازگشت روحانیت به منزلت ربانی و صمدانی و عارفانه نمونه های اصیل است .

اگر هم مدرن ها به چیزی از فیلم انتقاد داشته باشند، همین نکته است; در چشم آنها فیلم در نقد نوین روحانیت ناپی گیر است، احساس همدردی نسبت به آنان دارد و به لحنی مشفقانه از آنها دعوت می کند که بیدار شوند و خاطره روحانیون پاک را زنده کنند و راه حاج رضا را در پیش گیرند و به امام غایب (عج) و ظهورش و عدالت گستری اش در عمل وفادار باشند و از مردم نبرند .

از این بابت، اتفاقا مارمولک نمی گوید که روحانیت سنتی دود می شود و به هوا می رود . او قدرت الهام بخش جامه روحانی را آن قدر می داند که هنوز فطرت های سالم ولو یک سارق را به سوی وارستگی دعوت می نماید . حال ببینیم که این درون مایه نسبتا چندلایه که در ظاهر بسیار ساده می نماید، با چه شگردهایی در فیلم انسجام و تجسم یافته و مایه اقبال مردم شده است . فیلمی که تز آن آمیختگی تقدس لباس پیامبر با روح مردمی است که چگونه امرش را پیش می برد؟ آیا دعوت به مردمی بودن، مبین دیدگاه مدرن رهایی از سلوک آسمانی و پیوستن به واقعیت موجود است یا خیر؟ روش تبریزی در تحقق خواستش کدام است؟

مهم ترین اسلحه کمال تبریزی در مارمولک، کشف یک زبان طنز یکدست است; این کشف به طور همزمان در فیلمنامه، بازی گری و کارگردانی، به خوبی تظاهر یافته و با هم جفت وجور شده است .

اساس این طنز بر تضاد موقعیت الهی و موقعیت شیطانی، و جابه جایی این دو وضع با هم، و ماجراهایی که از این جابه جایی برمی خیزد، استوار است .

ساختار مفرح فیلم، زبان خنده آور و کمدی موقعیت، همه براثر این جابه جایی شکل می گیرند . فیلمنامه نویس فهرستی از موقعیت هایی که یک روحانی خود را در آن قرار نمی دهد ولیستی از سخنانی که یک روحانی بر زبان نمی آورد، تهیه کرده و براساس این تضاد، تضاد کلام و ذهنیت و کردار یک سارق با رفتار و سخن یک روحانی موقعیت های خنده ناک، جذاب و سخنان مفرح آفریده است . تقابل های هویتی، احساسی و تعقلی میان یک دزد و یک روحانی، مایه مهم جذابیت فیلم است . اما این کارگردانی ماهرانه تبریزی است که به این کشمکش و موقعیت پرتگاهی، جذابیت تام بخشیده و از سقوط فیلم در دیالوگ ها و موقعیت های کسالت بار، جلوگیری کرده است .

اما جدا از استفاده آگاهانه از جابه جایی موقعیت های متضاد برای آفرینش لحظات طنز و شوخی کلامی و تصویری، نقطه قوت دیگر مارمولک، استفاده از ساختار فیلم بینوایان است . رضا مارمولک همان ژان والژان است که فطرت پاکی دارد و آقای مجاور همان آقای ژاور است که پلیس سخت گیری است که می خواهد، به هر قیمت، دزد و زندانی گریخته را دستگیر کند . تبدیل اثر رمانتیک رئالی چون بینوایان به یک فیلم طنزآلود و کمیک و پراز خنده، خود نشان مهارت و استادی تبریزی است .

فیلم نقطه ضعف هایی هم دارد; اگرچه قرار داد در فیلم های کمدی می تواند، موقعیت های کاریکاتور وار باشد، اما امر واقع آن است که قرار دادهای مارمولک رئالیستیک است . از همین رو، تماشاگر فهیم می تواند بپرسد که چرا مردم و برتری برخی از آنها (دو جوان شهرک مرزی) تا این حد ابله اند . فیلمنامه نویس نتوانسته است که شگردی برای باورپذیر کردن عدم توجه مردم به غیرعادی بودن تابلوی رضا مارمولک بیندیشد; البته می توان این ضعف را توجیه کرد و گفت، روحانیون طناز و شوخ سر فراوانی وجوددارند که با الگوی تلویزیونی خشک و جدی کاملا متمایزاند . هیچ کس منکر تمایزات شخصیتی روحانیون و وجود افراد غیرکلیشه ای در میان آنها نیست . اما آن آدم های غیرکلیشه ای و شوخ هم در هر صورت روحانی هستند . در ایفای نقش خود، دست و پا چلفتی و جاهل نیستند . مشکل فیلم عدم توجه مردم به دستپاچگی رضا مارمولک است .

به هر حال، تبدیل شدن رضای مارمولک به آن روحانی پاکی که با روح مردمی اش بر تخت بیمارستان محو شد، بیانگر امیدهای کارگردان است، مسلما کارگردان لباس روحانیت را (نه همه روحانیون را) مقدس می داند و مسلما رضا برای لباس روحانیت احترامی ویژه قائل است و آن را لباسی نه برای سوء استفاده، بلکه برای پاک شدن و تطهیر و هدایت می داند و خود را شایسته آن لباس نمی بیند و در آن پناه می گیرد و مسلما فیلم مارمولک، ضمن آنکه پس از «زیر نورماه » مهم ترین فیلم در نقد روحانیت است، در عین حال سرشار از آرزوی بازگشت به نمونه اعلا و آرمانی روحانی پاک مردمی است!

اما بازیگری فیلم مارمولک یکدست نیست . بازی پرستویی در این میان، همچنان شاهکار است; قدرت بداهه پردازی پرستویی جلوی دوربین و توان درک درون شخصیت و پرسوناژ متن و ابداعات عالی او در همانندی با نمونه زنده سبب شده است که فیلم مارمولک بدون بازی پرستویی قابل تصور نباشد .

هوشمندی پرستویی را باید به اینها افزود; او خود می گوید: رضا مارمولک در ابتدای قصه زندان می گوید: «ببخشید در ماه محرم و صفر سرقت تعطیل و نجسی حرومه » . این جمله برای من در تعریف از شیوه رفتاری رضا مارمولک، مثل یک کد عمل کرد ... . من سعی کردم با این نوع کدها، شخصیت رضا را باورپذیر و طبیعی کنم .

پرستویی به تبع فیلمنامه و شیوه و اسلوب کارگردانی تبریزی و همدوش آنها، می داند که شخصیت رضا با پوشیدن لباس، فورا تغییر نمی کند و این را به شیوه بازی و کنش تبدیل می نماید .

به هر رو، مجموعه ای از مهارت ها، از مارمولک یک اتفاق در سینمای ایران ساخته است .

شیرینی، سرگرم کنندگی، قدرت خنده آوری فیلم، اگر در مورد هر تم دیگری بود، پاسخی را که اکنون داد، نمی داد . این فیلم به هر صورت، ولو با امتیاز ویژه تهیه کننده آن، اثری است که یکی از خطوط قرمز نقد در جامعه ما را شکسته است; نقد روحانیت .

اما نقد روحانیت، هم می تواند بنا به نگاهی بی باور به آرمان مذهبی و یک عالم ربانی و هم بنا به نگاهی مدرن صورت گیرد و هم بنا به یک آرمان مذهبی و نگرشی مشفقانه . به نظر من نگاه کمال تبریزی نگاه آدمی است که از سوز دل نقد می کند و خواهان یک الگوی متعال است .


  • ۹۷/۱۱/۳۰
  • احسان اله تاجیک اسمعیلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی